یگرپیامهایت نمیرسند...
سیم بانان راخبرکن...
شایدکاجی افتاده باشد...
.
.
.
این روزها حس رفتن هم ندارم...چه برسد به برگشتن پس برنگرد...
.
.
.
روی کفنم بنویسید
موریانه ها...زهرمارتان شود...
این تن که می خورید،حسرت شیرین بود...
که خاک به آغوش کشید...
.
.
.
ذهنم فلج می شـــــود… وقتی می خوانمت
و تو حتی نمیگویی…
جـــــــــانم....
.
.
.
در عجبم از کار خدا . . .
تو را آفریده و انتظار یکتا پرستی دارد از من . . .
.
.
.
یوسف و زلیخا را بی خیال !هزار سال جوان تر میشوم...
.
.
.
خدایا این “قسمت” رو کجا فرستادی که هر وقت نوبت من میشه ، میگن “نیست” ؟
.
.
.
مهربانی ات را مرزی نیست !
یقین دارم فرشته ای قبل از آفرینشت قلبت را بوسیده . . .
.
.
.
خاطره ها را رشوه میدهم به روزهایم تا از بی تو بودن صدایشان در نیاید...
.
.
.
دیوانه نیستم !
فقط طوری “خاص” که دیگران نمیتوانند ، تو را “دوست” دارم...
.
.
.
باد آورده را باد می برد...
اما...
تو که با پای خودت آمده بودی...
اسمسات عاااااالی بود
من یاداشتشون کردم
فدای تو عزیزم