روز ســـــــــیاه

روز ســـــــــیاه

منم تنهاکنارتو...کنارم جای خالیته...کنارت پرشده انگار...حواست به کناریته
روز ســـــــــیاه

روز ســـــــــیاه

منم تنهاکنارتو...کنارم جای خالیته...کنارت پرشده انگار...حواست به کناریته

شـــب عروسی


اوایل حالش خوب بود ؛ نمیدونم چرا یهو زد به سرش. حالش اصلا طبیعی نبود .همش بهم نگاه میکرد و میخندید. به خودم گفتم : عجب غلطی کردم قبول کردم ها.... اما دیگه برای این حرفا دیر شده بود. باید تا برگشتن اونا از عروسی پیشش میموندم خوب یه جورائی اونا هم حق داشتن که اونو با خودشون نبرن...


برای خواندن داستان به ادامه مطلب مراجعه کنید

 اگه وسط جشن یهو میزد به سرش و دیوونه میشد ممکن بود همه چیزو به هم بریزه وکلی آبرو ریزی میشد.

اونشب برای اینکه آرومش کنم سعی کردم بیشتر بهش نزدیک بشم وباهاش صحبت کنم. بعضی وقتا خوب بود ولی گاهی دوباره به هم میریخت.یه بار بی مقدمه گفت : توهم از اون قرصها داری؟ قبل از اینکه چیزی بگم گفت : وقتی از اونا میخورم حالم خیلی خوب میشه . انگار دارم رو ابرا راه میرم....روی ابرا کسی بهم نمیگه دیوونه...! بعد با بغض پرسید تو هم فکر میکنی من دیوونه ام؟؟؟اما اون از من دیوونه تره.بعد بلند خندید وگفت: آخه به من میگفت دوستت دارم اما با یکی دیگه عروسی کرد و بعد آروم گفت:امشبم عروسیشه....

نظرات 4 + ارسال نظر
میلاد پنج‌شنبه 17 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 09:18 ق.ظ

LIKE

هاکان پنج‌شنبه 17 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 11:09 ق.ظ

نفهمیدم چی شد

دختره چون پسره ترکش کرده بود دیوونه شده بود...وشب عروسیش با ی نفر دیگه بود
خسته نباشی ک نفهمیدی خخخ

ali18 سه‌شنبه 22 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 11:29 ب.ظ http://chaktipad.blogfa.com

ابجی خیلی آپ هات عالیه خیلی خیلی قشنگ شده ابجی واقعیتش از وبلاگای که تا حالا دیدم قشنگ تره

قربونت داداش علی
مرسی ک اومدی

ali18 سه‌شنبه 22 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 11:35 ب.ظ http://chaktipad.blogfa.com

ابجی اینم وب جدیدم اگه تونستی برو بگو ببینم چی کم داره
http://sultankarbela.blogfa.com

چشم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد