-
[ بدون عنوان ]
شنبه 23 اردیبهشتماه سال 1396 23:40
نـــذارین اونـــیکه میمیـــرین براش بـــره... مـــن هـــنوزم دارم میــسوزم که گـــذاشتم بــره... مــن بعــد گذشت ۴ ســـال هــنوزم منتـــظرم... غـــریبه لیـــاقتشو داری؟؟ هواشـو چــطور؟ اونـــی که کـــنارته با تــمام وجــود داره عــمرشو به پــات میــریزه... اهــل خـــیانت نیــست... تو هم نــباش... اون اگــه انتــخابت...
-
قــهرنکـــــنید
شنبه 23 اردیبهشتماه سال 1396 23:32
قــهر نکـــنید هیچـوقـت... همیــشه یکـــی هــست که پــیر میــشه سـر نخـندیــدنـاتون...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 19 اسفندماه سال 1395 02:35
ســــلام...✋ از آخریــــن باری که آپ کردم ٣ سال میگذره...
-
خــــــــــسته ام
چهارشنبه 4 فروردینماه سال 1395 16:16
ســــــــــلام رفــــــــــــــــــــقای بی مـــــعرفــــــــــت؟؟ خـــــیلی نــــــــــامردین.... اصـــــلا یادتــــــــــون رفــــــــــت هــــــــــانیه هســــــــــت؟؟؟ خــــــــــیلی داغــــــــــونم... بیـــــایــــــــــن بی مــــــــــعرفتا... یه ســـــر بزنــــــــــین به منــــــــــی کـــــه ســــــــــنگ...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 5 دیماه سال 1394 11:10
سلام... تاحالا شده بمونین سر دوراهی؟ دوراهی که نتونین تصمیم بگیرین؟که ندونین چی خوبه و چی بد؟؟؟ حالم خرابه... نمیدونم تصمیم درست چیه؟ نمیدونم باید چیکار کنم؟ بچه ها برام دعا کنید لطفا...
-
دوشنبه 30 آذرماه سال 1394 16:04
-
سلام
شنبه 28 آذرماه سال 1394 15:40
سلاااااااام... فکر کنم بعد یکسال اولین باریه ک دارم آپ میکنم... هعی.... له شدم تو این دوسال اخیر.... رفیقا کجایین؟خیلی دلگیرم.. .
-
کجاااااااااااایی؟؟!
شنبه 28 آذرماه سال 1394 15:38
یه پاییز زردو زمستونه سردو یه زندونه تنگو یه زخم قشنگو غم جمعه عصرو غریبیه حصرو یه دنیا سوالو تو سینم گذاشتی جهانی دروغو یه دنیا غروبو یه درد عمیقو یه تیزیه تیغو یه قلب مریضو یه آه غلیضو یه دنیا محالو تو سینم گذاشتی رفیقم کجایی دقیقا کجایی کجایی تو بی من تو بی من کجایی رفیقم کجایی دقیقا کجایی کجایی تو بی من تو بی من...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 17 دیماه سال 1392 18:15
ﻋﺰﯾﺰﻡ ﻣﻦ ﻧﻤﯿﮕﻢ ﺗﻮ ﻋﻮﺿﯽ ﻫﺴﺘﯽ ﻭﻟﯽ ﺷﮏ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﺍﮔﻪ ﻗﻠﺐ ﺁﺩﻣﺎ ﻫﻢ ﻭﺍﺳﻪ ﻭﺭﻭﺩ ﺑﻬﺶ ﭘﺴﻮﺭﺩ ﺩﺍﺷﺖ ﻣﺎﻝ ﺗﻮ ﯾﺎ ۱۲۳۴ ﺑﻮﺩ ﯾﺎ ۴ﺗﺎ صفر ! *** *** *** *** لاک غلط گیر را برمی دارم و “تو” را از تمام خاطراتم پاک می کنم “تــــــــــــو” غلط اضافیِ زندگیم بودی … *** *** *** *** می بینی ؟ بی تو ایستاده ام روی پاهای خودم و دارم تو را نگاه می کنم که...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 17 دیماه سال 1392 17:05
سلام دوستای گلم خوبین؟ خیلی وقته نیومدم آپ کنم. الانم که امتحانام شروع شده و کلی درگیر درسامم. بچه ها برام دعا کنید بدجوری به دعاتون احتیاج دارم. دوستتون دارم.مراقب خودتونو خوبیاتون باشین. درضمن نظر یادتون نره. خدافظـــــــــــــی
-
مـــــــــن و تنهاییـــام..
چهارشنبه 13 شهریورماه سال 1392 13:04
باران که میبارد... تمام کوچه های شهرپراز فریاد من است که میگویم: من تنهانیستم...تنها منتظرم... ** ** ** ** برو... ترس ازهیچ چیز ندارم... وقتی یقین دارم بیشترازمن کسی دوستت نخواهد داشت... ترس برای چه؟ وقتی یقین دارم... یک روز تف میندازی ب ه روی تمام اعتقاداتی که بخاطرش مرا از دست دادی... ** ** ** ** ایرادی ندارد......
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 13 شهریورماه سال 1392 11:18
اینجا.... زنی درآیینه ایستاده... که ازتمام دنیا... فقط لحظه ای... بودن تصویری را میخواهد که از پشت... عرض شانه هایش رادربرگرفته باشد... ** ** ** **
-
حســــــــــرت
جمعه 8 شهریورماه سال 1392 16:05
داشــــــــت دفــــتر مشــقش را جـــمع می کــــــــرد... چـــشمش افــــتاد به روزنــامــه ای کـــه مـــادر روی آن... بــــــرای همســــــایه هـــــا ســـبزی پـــــاک می کـــــــرد... تیـــــترش یــــک (3) بود و با بی نـــهایت صــــــــفر جلــوش... عـــدد 3 نــــاگـــهان او را از جـــــا پـــراند... بــــــابــا پـــس...
-
مــــــــــــــن یه دخــــــــــــترم
جمعه 8 شهریورماه سال 1392 12:49
مـن یه دختــرم اگـه خودمو لـوس نـکنم اگـه بـاهات قهـر نکنم و نـاز نکنم اگـه وقتـی چشات میچرخه از حسـودی دیونـه نشـم ! اگـه از نظر دادنـات خوشحـال نشـم اگـه به خاطر تو به خـودم نرسـم برای خوندن به ادامه مطلب مراجعه کنید اگـه سر به سرت نـذارم اگـه بـرات گریه نکنـم اگـه وقتی پاستیـل میبینم پیرهنتـو نکشم اگـه لب و لوچه...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 1 شهریورماه سال 1392 18:44
من را نفسش می خواند؛ اما نمی دانم چرا وقتی مرا ترک کرد بی نفس.. هرگز نمرد آیا دیده اید انسانی بی نفس زنده بماند؟ ** ** ** ** دیشب خدا در گوشم گفت: دیگه بســــــــــــــــــــه بارانم از اشک چشم هایت خجالت میکشه... ** ** ** ** کاش سزای تــــــــنـــــــهایی مرگ بود آنوقت کسی از ترس جانش کسی را تنها نمی گذاشت... ** **...
-
عاشـــقانه
سهشنبه 22 مردادماه سال 1392 19:55
"گاهی" دلم برای خودم تنگ میشود... ودائم برای تو... ** ** ** ** به سرم اگر شلیک کنند... جای خــــــون... فکر تو میپاشد بر روی دیـــــوار... ** ** ** ** عـــشــق یــعنی اخـــتیـــار بــدی که نــابــودت کنــد... امـــــــا... اعتمـــاد کنــی کــه اینـــکـار را نمــیکنـد... ** ** ** ** ای کاش می شد ای کاش ها را...
-
دوســــــــتت دارم
سهشنبه 22 مردادماه سال 1392 19:06
وقتی 15 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم .صورتت از شرم قرمز شد و سرت رو به زیر انداختی و لبخند زدی... وقتی که 20 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم سرت رو روی شونه هام گذاشتی و دستم رو تو دستات گرفتی انگار از این که منو از دست بدی وحشت داشتی... برای خواندن بقیه داستان به ادامه مطلب مراجعه کنید وقتی که 25 سالت...
-
بنی آدم؟؟؟!!!
سهشنبه 22 مردادماه سال 1392 18:44
ﻣﻌﻠﻢ ﺍﺳﻢ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﻛﺮﺩ ، ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﭘﺎﻱ ﺗﺨﺘﻪ ﺭﻓﺖ ، ﻣﻌﻠﻢﮔﻔﺖ: ﺷﻌﺮ ﺑﻨﻲ ﺁﺩﻡ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻥ ، ﺩﺍﻧﺶﺁﻣﻮﺯ ﺷﺮﻭﻉ ﻛﺮﺩ:ﺑﻨﻲ ﺁﺩﻡ ﺍﻋﻀﺎﻱ ﻳﻜﺪﻳﮕﺮﻧﺪ | ﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﻓﺮﻳﻨﺶ ﺯ ﻳﻚ ﮔﻮﻫﺮﻧﺪ ﭼﻮ ﻋﻀﻮﻱ ﺑﻪ ﺩﺭﺩ ﺁﻭﺭﺩ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ | ﺩﮔﺮ ﻋﻀﻮﻫﺎ ﺭﺍ ﻧﻤﺎﻧﺪ ﻗﺮﺍﺭﺑﻪ ﺍﻳﻨﺠﺎ ﻛﻪ ﺭﺳﻴﺪ ﻣﺘﻮﻗﻒ ﺷﺪ ،ﻣﻌﻠﻢﮔﻔﺖ: ﺑﻘﻴﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻥ! ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯﮔﻔﺖ: ﻳﺎﺩﻡ ﻧﻤﻲ ﺁﻳﺪ ، ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺖ: ﻳﻌﻨﻲﭼﻲ ؟ﺍﻳﻦ ﺷﻌﺮ...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 18 مردادماه سال 1392 16:58
میگن اگه خورشید یه ذره نزدیکمون بود همه چیزو میسوزوند ولی خورشید خبر نداری یکی روی این زمین هست که فقط اسمش تمام وجودمو میسوزونه ... ** ** ** ** بس که دیوار دلم کوتاه است ، هرکه از کوچه تنهایی ما می گذرد ، به هوای هوسی هم که شده ، سرکی می کشد و می گذرد... ** ** ** ** پرم از بغض! بغض هایی که نمی شکنند… بغض هایی که...
-
عاشــقانه ها
پنجشنبه 17 مردادماه سال 1392 10:57
تا حالا این حس رو تجربه کردی... دیدی که چه حس قشنگیه... تا حالا دلت خواسته که همیشه و همه جا در کنار یکی باشی... تا حالا دلت خواسته به کسی بگی دوستت دارم... تا حالا دلت خواسته خودت و برای کسی فدا کنی... تا حالا شبها وقتی همه خوابن تو خلوت خودت به خاطر وجود کسی گریه کردی.. تا حالا خدا را به خاطر خلقت کسی ستایش کردی......
-
خــــــروپـــــف
پنجشنبه 17 مردادماه سال 1392 08:34
زن و شوهر پیری با هم زندگی می کردند. پیر مرد همیشه از خروپف همسرش شکایت داشت و پیر زن هرگز زیر بار نمی رفت و گله های شوهرش رو به حساب بهانه گیری های او می گذاشت. این بگو مگوها همچنان ادامه داشت تا اینکه روزی پیر مرد فکری به سرش زد برای خواندن بقیه داستان به ادامه مطلب مراجعه کنید و برای اینکه ثابت کند زنش در خواب...
-
شـــب عروسی
پنجشنبه 17 مردادماه سال 1392 08:18
اوایل حالش خوب بود ؛ نمیدونم چرا یهو زد به سرش. حالش اصلا طبیعی نبود .همش بهم نگاه میکرد و میخندید. به خودم گفتم : عجب غلطی کردم قبول کردم ها.... اما دیگه برای این حرفا دیر شده بود. باید تا برگشتن اونا از عروسی پیشش میموندم خوب یه جورائی اونا هم حق داشتن که اونو با خودشون نبرن... برای خواندن داستان به ادامه مطلب...
-
خاطـــره ی یک عشـــق
چهارشنبه 16 مردادماه سال 1392 14:04
پسر: ضعیفه!دلمون برات تنگ شده بود اومدیم زیارتت کنیم! دختر: توباز گفتی ضعیفه؟ پسر: خب… منزل بگم چطوره؟ دختر: وااااای… از دست تو! پسر: باشه… باشه ببخشید ویکتوریا خوبه؟ دختر:اه…اصلاباهات قهرم. پسر: باشه بابا… توعزیز منی، خوب شد؟… آشتی؟ دختر:آشتی… راستی گفتی دلت چی شده بود؟ پسر: دلم! آها یه کم می پیچه…! ازدیشب تاحالا....
-
یاس ســـفید
چهارشنبه 16 مردادماه سال 1392 13:02
از دوازده س الگی هر سال روز تولدم یک دسته گل یاس سفید بسیار زیبا برایم فرستاده می شد ، بدون این که نام و نشانی از فرستنده داشته باشد . مدت ها برای پیدا کردن فرستنده تلاش کردم ، حتی به گل فروشی ها هم زنگ زدم ، اما بی فایده بود ! به هر حال این روند هر سال ادامه داشت . در تمام این مدت از زیبایی کار و محبت فرستنده خوشحال...
-
شـــــمع عاشق
چهارشنبه 16 مردادماه سال 1392 12:19
وقتی خورشید طلوع کرد از پشت پنجره کلبه ای قدیمی شمع سوخته ای را دید که از عمرش لحظاتی بیش نمانده بود. به او پوزخندی زد و گفت : دیشب تا صبح , خودت را فدای چه کردی ؟ شمع گفت : خودم را فدا کردم تا که او در غربت شب غصه نخورد. خورشید گفت : همان پروانه که با طلوع من تورا رها کرد ؟ برای خواندن بقیه داستان به ادامه مطـــلب...
-
زن عشق میکارد
چهارشنبه 16 مردادماه سال 1392 09:14
زن عشق می کارد و کینه درو می کند دیه اش نصف دیه توست و مجازات زنایش با تو برابر... می تواند تنها یک همسر داشته باشد و تو مختار به داشتن چهار همسرهستی .... برای ازدواجش ــ در هر سنی ـ اجازه ولی لازم است و تو هر زمانی بخواهی به لطف قانونگذار میتوانی ازدواج کنی ... در محبسی به نام بکارت زندانی است و تو ... او کتک می خورد...
-
کوچه ی شــــــلوغ
چهارشنبه 16 مردادماه سال 1392 08:50
موهام تراشیده شدن _______ازم خجالت نکشی ... دارم میام ببینمت _________ با این لباس ارتشی ... روزای سختمون گذشت ________دوساله این روز رو می خوام... تو تک تک ثانیه هام ______ بوی تو میده لحظه هام ... چقد شلوغه کوچتون_______ اون کیه می خنده باهات ؟! چرا اسمتو میگه؟__________ چه نسبتی داره باهات ؟! اون کیه دست دادی...
-
دلـنوشته های من
چهارشنبه 16 مردادماه سال 1392 08:42
گـاهـی اوقـات... آدم نیاز دارد در آغـوشـ ِ مردی غرق شـود مردی کـه اگـر کسـی اذیـت کـرد قـول دهـد همیشـان را می زند مـردی کـه ته ریـش داشتـه بـاشـد و لبخنـدش فقـط و فقـط بـرای تـو باشـد مـردی کـه ساعت ها در آغـوشش لم دهـی بـدون اینـکه بـرود سر اصـل مطلب مــردی کـه گـریـه هایـت را گـوش کنـد و در خـود حل کنـد مـردی کـه...
-
تنهایی من
چهارشنبه 16 مردادماه سال 1392 07:26
تنهایی همین است ، تکرار نامنظم من بی تو بی آنکه بدانی برای تو نفس می کشم... . . . . کجایی ؟؟؟ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﻧﻤﯿﺸﻪ ﺍﺯ ﭘﺲ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺑﺮ ﺍﻭﻣﺪ ! . . . . کنج تنهایی من قشنگ تر از بودن با کسی ست که هر بار دلش به هوای دیگری می پرد…. . . . . اســــــم مــــــــرا هـــم ثـــبـــت کـــنیـــد در گینــــــــــــــــس.. مـــی تــــــوانـــم...
-
عاشقانه های من
چهارشنبه 16 مردادماه سال 1392 02:18
بایــــد بــــه بعضــــی پســــرا گفــــت : آهــــای پســــر ... حواســــت باشــــه ...! ایــــن دختــــری کــــه بــــه تــــو دل داده , خیلی هــــا در " آرزوی نیــــم نگاهــــش " هستنــــد ... لیاقــــت داشتــــه بــــاش . . . . آهای تویی که جای منو گرفتی یادت باشه: خیلی پاستیل دوست داره... هی بهش نگو این...