روز ســـــــــیاه

روز ســـــــــیاه

منم تنهاکنارتو...کنارم جای خالیته...کنارت پرشده انگار...حواست به کناریته
روز ســـــــــیاه

روز ســـــــــیاه

منم تنهاکنارتو...کنارم جای خالیته...کنارت پرشده انگار...حواست به کناریته

مـــــــــن و تنهاییـــام..


باران که میبارد...
تمام کوچه های شهرپراز فریاد من است که میگویم:
من تنهانیستم...تنها منتظرم...

**
**
**
**
برو...
ترس ازهیچ چیز ندارم...
وقتی یقین دارم بیشترازمن کسی دوستت نخواهد داشت...
ترس برای چه؟
وقتی یقین دارم...
یک روز تف میندازی ب ه روی تمام اعتقاداتی که بخاطرش مرا از دست دادی...


**
**
**
**
ایرادی ندارد...
دراین شب ها که من آه میکشم...
تو درآغوش دیگری نفس عمیق بکش تا دیوانه ترش کنی...


**
**
**
**
کاش فقط یک نفر...
فقط یک نفربود که وقتی بغض میکردم...
بغلم میکرد و میگفت...
گریه کنی میکشمت ها...


برای خوندن ادامه جمله ها به ادامه مطلب مراجعه کنید 
ادامه مطلب ...


اینجا....
زنی درآیینه ایستاده...
که ازتمام دنیا...
فقط لحظه ای...
بودن تصویری را میخواهد که از پشت...
عرض شانه هایش رادربرگرفته باشد...

**
**
**
**

حســــــــــرت




داشــــــــت دفــــتر مشــقش را جـــمع می کــــــــرد...
 چـــشمش  افــــتاد به روزنــامــه ای کـــه مـــادر روی آن...
بــــــرای همســــــایه هـــــا ســـبزی پـــــاک می کـــــــرد...
تیـــــترش یــــک (3) بود و  با بی نـــهایت صــــــــفر جلــوش...
عـــدد 3 نــــاگـــهان او را از جـــــا پـــراند...
بــــــابــا پـــس فـــــردا  با بچـــه های مــــدرسه میـــــــخوای بــــریم اردو 3 هـــــزار تومن میدی...
بـــــابـــــــا ســـرش را بــــلند نــــــکرد با صــــــدایی اروم گفـــــت:
فـــردا یـــه کـــم بیشتـــــر مســـافر می بـــرم...
3هــــــــزار تومن هـــــــــــم به تــــــــــو میدم...
دخــــــــتر با وعـــده شـــیرین بـــابـــا خوابــــید...
صـــــــبح زود رفـــــــت کنــــــار پنجـــــــره پـــــــــرده را کنــــــار زد...
بـــــــاران ریـــز و تـــندی  می بــــــارید...
 قـــطره های بـــــــــارون بـــرای رســـیدن به زمین مسابـــقه گذاشـــته بودنــــــــد...
بـــند دلش پـــــاره شـــــــد پیـــش خودش گــــفت
 اخـــه تــو این بـــارون  که مســـافر سوار مـــوتوره بـــابام نمیشــــه...
اشـــــک تو چشــــــماش حـــلقه زد...
 از پشـــت پـــنجره اومــــد کنـــار  ...
یه قــــــــطره اشـــــــک از روی صـــورتش چـــکید روی یـــکی از صـــفر هایی که جـــلوی عدد (3) رژه میرفــتند...
خــــوردن و رفـــــــتن به همیـــن راحتـــی...

مــــــــــــــن یه دخــــــــــــترم





مـن یه دختــرم

اگـه خودمو لـوس نـکنم

اگـه بـاهات قهـر نکنم و نـاز نکنم

اگـه وقتـی چشات میچرخه از حسـودی دیونـه نشـم !


اگـه از نظر دادنـات خوشحـال نشـم

اگـه به خاطر تو به خـودم نرسـم
 
برای خوندن به ادامه مطلب مراجعه کنید
اگـه سر به سرت نـذارم

اگـه بـرات گریه نکنـم

اگـه وقتی پاستیـل میبینم پیرهنتـو نکشم

اگـه لب و لوچه آویزون نکنم تا بغلـم کنی

اگـه بهت نگم آقامـون

اگـه بـرات مظلوم بازی درنیـارم

اگـه از سرو کولـت نرم بـالا

اگـه برات عشـوه نیـام

اگـه گوشتو نپیچونـم و نگـم تو فقـط مـال منـی

اگـه نـاغافل دستاتـو نگیـرم

اگـه وقتـی کار بدی کردم با ترس بهت نگـم

اگـه لج بازی نکنـم

اگـه ...

اون موقع که تـو دیگه دیوونم و عاشقـم نمیشی!

تـو عاشـق اینی که من یه خانم کامـل باشم ! خانـم تـو !

امـا !!!

تـو پسـری !

اگـه بـرام غیرتی نشـی

اگـه روم حسـاس نباشـی

اگـه تـه ریش نداشته باشـی

اگـه باهـام مهربـون نباشـی

اگـه بهم اخمـای کوچولو نکنـی

اگـه وقتـی شالم رفت عقب نگی اونو بکـش جلـو

اگـه دستمـو محکـم نگیـری

اگـه نگـی هـرکاری کـردی راست بگو تا ببخشمـت !

اگـه سر به سرم نـذاری

اگـه قربون صـدقم نـری

اگـه نگرانـم نشـی

اگـه بهم نگـی عروسک مـن

اگـه نگی من مهمم که میگـم خوبی

اگـه ...

اونوقـت منم دیوونه و عاشـق تو نمیشـم تا اونکارارو بـرات بکنم !

مـن تورو مـرد میـخوام !

مـرد مـن !

پـس بیا و مــرد باش !

ابـرو برنـدار !

دماغـت عمل نکن !

لـوس حرف نـزن !

مـن و تـو همون آدم و حـواییم ! بیـا جاهامونو عوض نکنیـم !

مـن لـطافت نگه میدارم تو صـلابت

تـو نگاهتـو نـگه دار منم نجابتمـو

بیـا سعی کنیم بهترین هـم باشیـم !

مـن بهتریـن دختـر واسه تـو !

تـو بهتریـن پسـر واسه مـن !

میـدونم شایـد نشه حداقل سعی که میشـه کرد !

قبــــــــــول ؟؟




من را نفسش می خواند؛

اما نمی دانم چرا
وقتی مرا ترک کرد
بی نفس..
هرگز نمرد
آیا دیده اید انسانی بی نفس زنده بماند؟


**

**

**

**

دیشب خدا در گوشم گفت:
دیگه بســــــــــــــــــــه بارانم از اشک چشم هایت خجالت میکشه...


**

**

**

**

کاش سزای تــــــــنـــــــهایی مرگ بود
آنوقت کسی از ترس جانش کسی را تنها نمی گذاشت...


**

**

**

**

خوبم از حالم نپرس
فقط:
ملالی نیست
گاهی
خاطره ها هجوم می آورند
اما من سخت مقاوم ام،خیلی که دلم بگیرد گریه میــــــــکنم...


**

**

**

**


وقتی کسی تو را
عاشقانـــــــه
دوست دارد
شیوه ی بیــان اســم تـو
در صدای او متفاوت است
و تــــو
می دانی
که نامت
در لبهـای او ایمن است...


**

**

**

**

بیخود به خودتـــــــــــــ زحمت نده...
این بذرهای تنفر که در دلم میکاری،هرگز جوانه نخواهد زد...


**

**

**

**


عاشـــقانه




"گاهی" دلم برای خودم تنگ میشود...
ودائم برای تو...


**
**
**
**
به سرم اگر شلیک کنند...
جای خــــــون...
فکر تو میپاشد بر روی دیـــــوار...**
**
**
**

عـــشــق یــعنی اخـــتیـــار بــدی که نــابــودت کنــد...
امـــــــا...
اعتمـــاد کنــی کــه اینـــکـار را نمــیکنـد...


**
**
**
**
ای کاش می شد
ای کاش ها را از جهان برداشت
تا دیگر کسی بعد از جدایی
دفتر خاطراتش را
با ای کاش ها پر نکند ...

**
**
**
**
در آغـوشم که می گـیــری
آنقد‌ر آرام مـــیشــوم
که فـرامــوش مــی کــــنم
بـاید نفــــس بــکـشـم ...**
**
**
**
خودم را میخواهم...
بعده تو. . .
دیگر خودم نیستم.......!


**
**
**
**
این روزها همه یک کبریت در وجودم کاشته اند...منتظر توام ک بیای اتش بزنی همه ام را!

**
**
**
**
گاهی وقتا خراب کردن پل ها چیز بدی نیست...!!
چون باعث میشه
نتونی به جایی برگردی
که از همون اول
هیچ وقت نباید اونجا پا میگذاشتی...


**
**
**
**
خیلی از "تو" نوشتم....
حالا از خودم مینویسم...
"من" دوستت دارم !

**
**
**
**
مـقـدس تــریـن جـــــــــــــــــای دنــیـاست... اتـــاق تنــهـایی هـــایـــم وقـــتی بــا نیـّــت " تـــ♥ـــو " خــلـوتـــ میکنـــم.. **
**
**
**


آنقدر نیستی ک خیال میکنم عشق رابه من نسیه داده ای,بی تابم نقد میخواهمت...
**
**
**
**
مــــــرا کــه هیــچ مقصـــدی بــه نامـــــم ..
و هیــــچ چشمــــی در انتظــــارم نیسـت را ! ببخشیـد !
کــه بـا بـودنـــم تـــــرافیـک کــــــرده ام !!
**
**
**
**

آتش زدن به یک “سرنوشت”

کبریت نمی خواهد که !!

“پـــا” می خواهد …

که لگد بزنی به همه دارایی یک نفر …

و …

بـــــــــروی .. !!


**

**

**

**

می آیی قایم باشک بازی کنیم ؟
من چشم بر زیبایی تو بگذارم و تو آرام در آغوشم پنهان شو !


**
**
**
**

جـــدایــی مــان ؛

هیــچ یک از تشــریفــات آشــنایمــان را نــداشت

فقــط تــو رفـــتــی

و من ســعی کـــردم

ســنگ دل بــاشـــم...


**

**

**

**


بهش گفتم دیگه بهم زنگ نزن!(خیر سرم میخواستم امتحانش کنم)
ولی خوب شد!!!!!میدونی چی گفت؟!
گفت:""به درک بای""
و بازم سکوووت...


**

**

**

**

صدای پای تو که می روی

و صدای پای مرگ که می آید…

دیگر چیزی را نمی شنوم !


**

**

**

**

از تراکم ابرها می ترسم

می روی

چتری برایم بگذار

تنها

زیر شلاق باران می ترسم...



دوســــــــتت دارم


وقتی 15 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم .صورتت از شرم قرمز شد و سرت رو به زیر انداختی و لبخند زدی...

وقتی که 20 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم
سرت رو روی شونه هام گذاشتی و دستم رو تو دستات گرفتی انگار از این که منو از دست بدی وحشت داشتی...

برای خواندن بقیه داستان به ادامه مطلب مراجعه کنید

ادامه مطلب ...

بنی آدم؟؟؟!!!




ﻣﻌﻠﻢ ﺍﺳﻢ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﻛﺮﺩ ، ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﭘﺎﻱ ﺗﺨﺘﻪ ﺭﻓﺖ ، ﻣﻌﻠﻢﮔﻔﺖ: ﺷﻌﺮ ﺑﻨﻲ ﺁﺩﻡ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻥ ، ﺩﺍﻧﺶﺁﻣﻮﺯ ﺷﺮﻭﻉ ﻛﺮﺩ:ﺑﻨﻲ ﺁﺩﻡ ﺍﻋﻀﺎﻱ ﻳﻜﺪﻳﮕﺮﻧﺪ | ﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﻓﺮﻳﻨﺶ ﺯ ﻳﻚ ﮔﻮﻫﺮﻧﺪ

ﭼﻮ ﻋﻀﻮﻱ ﺑﻪ ﺩﺭﺩ ﺁﻭﺭﺩ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ | ﺩﮔﺮ ﻋﻀﻮﻫﺎ ﺭﺍ ﻧﻤﺎﻧﺪ ﻗﺮﺍﺭﺑﻪ ﺍﻳﻨﺠﺎ ﻛﻪ ﺭﺳﻴﺪ ﻣﺘﻮﻗﻒ ﺷﺪ ،ﻣﻌﻠﻢﮔﻔﺖ: ﺑﻘﻴﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻥ!

ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯﮔﻔﺖ: ﻳﺎﺩﻡ ﻧﻤﻲ ﺁﻳﺪ ، ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺖ: ﻳﻌﻨﻲﭼﻲ ؟ﺍﻳﻦ ﺷﻌﺮ ﺳﺎﺩﻩ ﺭﺍ ﻫﻢ ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺘﻲﺣﻔﻆ ﻛﻨﻲ؟!
ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﮔﻔﺖ:ﺁﺧﺮﻣﺸﻜﻞ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﻣﺮﻳﺾ ﺍﺳﺖ ﻭﮔﻮﺷﻪ ﻱ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ،ﭘﺪﺭﻡ ﺳﺨﺖ ﻛﺎﺭﻣﻴﻜﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﻣﺨﺎﺭﺝ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﺑﺎﻻﺳﺖ
ﻣﻦﺑﺎﻳﺪ ﻛﺎﺭﻫﺎﻱ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﺪﻫﻢ ﻭﻫﻮﺍﻱ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﺑﺮﺍﺩﺭﻫﺎﻳﻢ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺩﺍﺷﺘﻪﺑﺎﺷﻢ ﺑﺒﺨﺸﻴﺪ
ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺖ: ﺑﺒﺨﺸﻴﺪ ، ﻫﻤﻴﻦ؟!ﻣﺸﻜﻞ ﺩﺍﺭﻱ ﻛﻪ ﺩﺍﺭﻱ ﺑﺎﻳﺪﺷﻌﺮ ﺭﻭ ﺣﻔﻆ ﻣﻴﻜﺮﺩﻱ ﻣﺸﻜﻼﺕ ﺗﻮ ﺑﻪﻣﻦ ﻣﺮﺑﻮﻁ ﻧﻤﻴﺸﻪ!
ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻟﺤﻈﻪ ﺩﺍﻧﺶﺁﻣﻮﺯ ﮔﻔﺖ:ﺗﻮ ﻛﺰ ﻣﺤﻨﺖ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺑﻲ ﻏﻤﻲ | ﻧﺸﺎﻳﺪ ﻛﻪ ﻧﺎﻣﺖ ﻧﻬﻨﺪ ﺁﺩﻣﻲ...






میگن اگه خورشید یه ذره نزدیکمون بود همه چیزو میسوزوند ولی خورشید خبر نداری یکی روی این زمین هست که فقط اسمش تمام وجودمو میسوزونه...

**
**
**
**
بس که دیوار دلم کوتاه است ، هرکه از کوچه تنهایی ما می گذرد ، به هوای هوسی هم که شده ، سرکی می کشد و می گذرد...**
**
**
**

پرم از بغض! بغض هایی که نمی شکنند… بغض هایی که همانند جلادی گردنم را گرفته اند و می خواهد مرا خفه کنند! پرم از بغض هایی بی رحم… **
**
**
**

خدایا میوه ی ممنوعه ی این زمین خاکی روی کدام درخت در انتظار دندان های حریص من است؟!!هوس کرده ام از زمین اخراجم کنی...!!!

**
**
**
**
اینجا تمام انگشتان بر روی لبها علامت سکوت گرفته اند سخن نگویم بهتر است...گوشها به یقین روزه گرفته اند...

**
**
**
**
تنهایی یعنی اگر هزار بار هم از اول تا آخر لیست شماره های موبایلت رو چک کنی ، نتونی یک نفر رو پیدا کنی که باهاش درد و دل کنی...
**
**
**
**

مشکل از خود ماست !واسه کسی که یه قدم واسمون برمی داره،
دو کیلومتر پیاده می ریم . . .

**
**
**
**
پیشانی ام چسبیدن ب سینه ات را میخواهد و چشمانم خیس کردن پیراهنت را چ بغض پز توقعی دارم امروز...**
**
**
**

عاشق پسرخاله کلاه قرمزیم,که یه کیک فاسدروتنهایی خوردتابقیه مریض نشن,بهش گفتن چراننداختی دور؟گفت:مورچه هامیخوردن مریض میشدن,به مورچه که نمیشه سرم وصل کرد.این یعنی اخرمعرفت...

عاشــقانه ها


تا حالا این حس رو تجربه کردی...
دیدی که چه حس قشنگیه...
تا حالا دلت خواسته که همیشه و همه جا در کنار یکی باشی...
تا حالا دلت خواسته به کسی بگی دوستت دارم...
تا حالا دلت خواسته خودت و برای کسی فدا کنی...
تا حالا شبها وقتی همه خوابن تو خلوت خودت
به خاطر وجود کسی گریه کردی..تا حالا خدا را به خاطر خلقت کسی ستایش کردی...
تا حالا شده خوشبختی کسی رو بخوای بدون این که خودت جایی تو این
خوشبختی داشته باشی و شاید خوشبختی اون در گرو نابودی تو باشه ....
آره!! ؟؟؟
به این میگن عشق...!!!

**********************

شاعر و فرشته ای با هم دوست شدند...
فرشته پری به شاعر داد...
و شاعرشعری به فرشته...
شاعر پر فرشته را لای دفتر شعرش گذاشت و شعرهایش بوی آسمان گرفت...
فرشته شعر را زمزمه کرد و دهانش مزه عشق گرفت...
خدا گفت:دیگر تمام شد...
دیگر زندگی برای هر دوتان دشوار می شود...
زیرا شاعری که بوی آسمان را بشنود،زمین برایش کوچک است...
و فرشته ای که مزه عشق را بچشد،آسمان برایش کوچک...**********************

تو میگی بارون رو دوست داری اما وقتی بارون میاد چترت رو باز میکنی...
تو میگی باد رو دوست داری اما وقتی باد میاد پنجره ها رو میبندی...
تو میگی آفتاب رو دوست داری اما وقتی می تابه پرده ها رو می اندازی...
حالا فهمیدی که چرا میترسم وقتی میگی...
            «  دوستت دارم »

***********************

پدری دست بر شانه پسر گذاشت و از او پرسید:فکر می کنی ،تو میتوانی مرا بزنی یا من تو را؟
پسر جواب داد:من میزنم...
 پدر ناباورانه دوباره سوال را تکرار کرد ولی باز همان جواب را شنید...
پدر با ناراحتی از کنار پسر رد شد...
بعد از چند قدم دوباره سوال را تکرار کرد تا شاید جوابی بهتر بشنود...
پسرم من میزنم یا تو؟
این بار پسر جواب داد شما میزنی....
پدر گفت چرا دوبار اول این را نگفتی؟
پسر جواب داد تا وقتی دست شما روی شانه من بودعالم را حریف بودم ولی وقتی دست از شانه ام کشیدی توانم را با خود بردی...

************************

دروغ بگو ؛ تا باورت کنند....
آب زیر کاه باش؛تا بهت اعتماد کنند...
 بی غیرت باش ؛ تا آزادی حس کنند ...
خیانت هایشان را نبین؛ تا آرام باشند ...
کذب بگو ؛ تا عاشقت شوند...
هرچه نداری بگو دارم،هر چی داری بگو بهترینش را دارم ...
گر ساده ای...
اگر راست گویی...
اگر باوفای...
اگر با غیرتی...
اگر یک رنگی...
همیشه تنهایی...
همیشه تنها...